روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

مرخصی

چن روز گذشته تولد خواهرجان بود و به دلیل دوری راه فقط بهش تبریک تلفنی گفتیم . امشب بعدافطار همه با هم رفتیم تو یه پارک و عکس گرفتیم و شمع روشن کردیم. کلی خوش گذشت. بعد هم رفتیم جلو یه جیگرکی و دلی از عزا دراوردیم. اما دخترک امشب آخرش رو خراب کرد و هم حال خودش هم بقیه رو گرفت. الان هم با گریه خوابید. نمیدونم چرا جدیدا اینقده اذیت میکنه. شده عین یه بچه دوساله. از ریخت و ریز و فرار از نظم و انضباط گرفته تا .....نمیدونم از دستش چیکار کنم؟ اعصاب منو خورد میکنه بعد میاد التماس میکنه که ببخشید و من چاره ای ندارم جز اینکه ببخشم. جدیدا از دستش فرار میکنم. شبا بیخوابی رو برای یکی دو ساعت سکوت و آرامش تحمل میکنم. فکر میکردم بزرگ شده داره عاقل میشه اما یک کارایی میکنه که تو بچگی انجام نداده. نمیفهمم چرا؟ فکر کنم احتیاج به مشاور دارم. از اینکه امشب کنترل خودمو از دست دادم و همه رو ناراحت کردم خیلی عصبانیم. دلم میخاد یکم ازم دور باشه. بازم فکر به مرخصی افتاده تو سرم. چن روز بدون همسر و بچه. یجای دنج .بدون تکنولوژی.کاش میشد

نظرات 9 + ارسال نظر
matin یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 03:52 ق.ظ

pish miad dg , fekr konam hame bacheh ha haminan ,

آخه تو این سن و سال؟ کارهایی که انجام میده تو بچگیش نکرده

نیلوفرجون یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 04:56 ق.ظ http://talkhoshirin2020.blog.ir

دخترتون چندسالشه؟ وبش رو خوندم،بامزه بود

9سالشه

نیلوفر یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 06:29 ق.ظ http://nilooee21.mihanblog.com/

در جهان تنها کسی پیروز می شود که به امید دیگران ننشیند و همه چیز را از خود بخواهد.((فریدریش شیلر))
96518

افسانه یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام ماهی جان. ممکنه بخواد جلب توجه کنه و یا به خاطر اینکه همبازی نداره شیطنت هاش،اینجوری بروز میکنه. راهش اینه که زودتر یه نی نی خوشگل بیاری. راجع به خستگیت، من خانمای زیادی رو دیدم که گاهی اوقات میگن دوست داریم چند روز بریم یه جا هیچ کسی رو نببنیم و کسی کاری به کارمون نداشته باشه. امیدوارم حالت زودتر خوب بشه!

honey یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 10:10 ق.ظ http://honeydokht.blog.ir

خانوم تک فرزندتون رو لوس کردین حالا میخواین ازش فرار کنید؟
بشینید و خیلی جدی باهاش صحبت کنید بگید این حرکات از یه دختر با این سن بعیده
بهش بگید که بزرگ شده و باید کارهای بزرگ کنه
باید مامانش رو خوشحال کنه تا ناراحت
(احتمالا یکم هم شما دورتون شلوغ بود بهش توجه کافی رو نکردید)

رو قسمت آخر نظرت فکر میکنم

dokhtarak یکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت 12:07 ب.ظ

آخــــی شاید اونم اعتراضشو از چیزی اینطوری نشون میده یا شایدم به قول بچه ها اقتضای سن باشه.هرچقدرم بزرگ شده باشه 9 سال سنِ کمیه نمیشه توقع خیلی چیزا رو داشت.یه کمم شاید تو حساستر شدی این روزا ماهی.با مشاوره رفتن موافقم.البته یه مشاوره خیلی خوب.بعضی از این مشاوره ها فقط شعار میدن و رو نروِ آدمن
یه مرخصی بده به خودت دیگه وقتی اینقدر نیاز داری با همسرو دختر صحبت کن چندروز واسه خودت باش.ایشالله زود زود بهتر میشه روحیت.

کاشکی لاک داشتم میرفتم تو لاکم

آنا دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 11:28 ق.ظ http://aamiin.blogsky.com/

بهش می گن شروع بلوغ ... تسلیت عمیق من را پذیرا باش دوست عزیزم. واقعا هیچ پدیده ای سخت تر از این دوره برای پدر و مادرها نیست. یک کم باهاش صبوری کن ماهی جان.

داری شوخی میکنی؟ نه . یعنی به این زودی؟ من آمادگی ندارمممممممممممممممممممم

تارا دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 06:50 ب.ظ http://dokhtarekhoone.persianblog.ir

سلام خوبییید؟:))
منم با نظر آنا جان موافقم شروع و علایم بلوغ هست !!
مادر عزیزز خواهشا خیلی درکش کنید و باهاش خیلی خیلی دوست و مهربون باشید

تارای عزیز . خیلی ناراحتم. اصلا آمادگیشو ندارم. یه ترس اومده تو دلم.

تارا دوشنبه 1 تیر 1394 ساعت 07:19 ب.ظ http://dokhtarekhoone.persianblog.ir

ترس نداره که بانو بالاخره دیر یا زود اتفاق میفته دیگه ولی نقش شما خیلی مهمه باید باهاش خیلی دوست و مهربون باشین طوری که با شما احساس راحتی کنه و همه ی حرفهاش و حس هاش رو به شما بگه
دوران سختی هست بیشتر برای خود بچه که دچار سردرگمی میشه به خاطر همین پرخاشگری میکنه
حتما شما مادر جوان و توانمندی هستین و از پسش برمیایین حتما:)

میام یواشکی بت میگم چرا میترسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد