روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

روزمره یک بانو

گمشده

امشب دخترک خونه عمه اش مهمونه و من تنهایی کلی قدم زدم. با اینکه خیابون خیلی شلوغ بود اما من انگار هیچ صدایی نمیشنفتم. راه رفتم و راه رفتم. نه تند نه کند. فکرکردم و باز هم فکر کردم. به گذشته ؟ نه.به آینده؟  نه. پس به چی فکر کردم؟ نمیدونم. چه نتیجه ای گرفتم؟ بازم نمیدونم. اصلا چی میخام؟ تازه فهمیدم صورت مساله رو نمیدونم. یادمه یه جا خوندم انسان ابتدای چهل سالگی دچار نوسانات شدید هورمونی در نتیجه شخصیتی میشه. یجورسرگشتگی و بلوغ مثل نوجوونی. یعنی من دچار این نوسان شدم؟ خیلی گیجم. احساس میکنم هوشیاریم کم شده. البته عملکردم اینو نشون نمیده. ولی این سردرگمی فقط واسه همین میتونه باشه. به هر حال این دوران هم میگذره همونطور که بقیه دورانها گذشت. امیدوارم که آخر کار ختم به خیر شه. آمین

نظرات 2 + ارسال نظر
مَن‌ها چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 01:46 ق.ظ http://manha.blogsky.com/

خیلی آشفته‌ای.

گیجم

نیلوفرجون چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 04:49 ق.ظ http://talkhoshirin2020.blog.ir

راه رفتن منو خیلی آروم میکنه وکلی تصمیمات خوب اینجور مواقع میگیرم.
یعنی 40 سالگی اینجوری میشه؟10 سال بعد منم خودمو آماده کنم

دوس دارم بدونم بقیه تو این سن چه جورین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد